هلیوم



فدرای عزیز.

این عجیبه که باز هم عطش نوشتنم آروم نشده؟ برعکس خیلی از مواقع که کلمه تموم می کردم اینبار انگار بلاخره جاییرو دارم که بدون استرس و بتونم بنویسم و این باعث شده کلی مطلب درذهنم رژه بره.این مدت داشتم به اون سوالاتی که از خودم پرسیدم فکر می کردم.

فدرا.یکی از ویژگی نوجوانی اینه که ما خودمون رو محور حس میکنیم و حس میکنیم بقیه به ما حساس شدند.

امروز یهو فهمیدم من یه جاهایی در نواجونی و کودکیم موندم.مثلا کمالگرایی یا خود محور بودن یا مثلا عدم اعتماد به نفس.مثل اینکه فکر میکردم من کافی نیستم. مثل ترس از روابط عاطفی و مثل ترس از ارتباطات و خیلی چیزای دیگه.

فدرا به منشا این رفتارا که فکر میکنم سر از خاطرات کودکی و نوجوانیم در میارم.

واسه همین معتقدم باید از اول شروع کرد و اومد تا به آخر.

 

در واقع فدرا الان میخوام از امروز برات بگم.از این روزایی که مشوش و خسته ام. دلتنگم.

من خیلی دیر گریه میکنم.تقریبا انگشت شمار.امروز سر کلاس استاد فهمید چقدر حالم بده.دانشجوی پرحرفش ساکت بود  و من ممنونش بودم که براش مهم بوده و متوجه شده. یه جایی از کلاس بهم یه لبخند کوتاه زد .

اینقدر این روزا دارم همه چیز رو تحمل میکنم واینقدر دلتنگم و اینقدر کلافه ام که همون لبخند ضعیف مثل یه شکاف بود برای شکستن تمام سد های حفاظتی که ساخته بودم.بغض کردم. ولی گریه نکردم.

فدرا این روزا خیلی سختن.آدم به خودش میگه زندگیتو کن دیگه.مگه چی کم داری که از زندگی به این خوبی لذت نمیبری؟

ولی در عین اینکه چیزی کم نیست من عمیقا غمگینم.یه غم درونی که با بقیه میگه و میخنده و گاهی من رو عمیقا به درون خودش میکشه.

اینکه گاهی حس میکنم هیچ انرژی برای ادامه دادن ندارم. و باید ساعت ها زیر پتو مدفون شم.

ا در واقع نقاط ضعف زیادی داره که باید حل شه.خب ما همیشه نقطه ضعف داریم. ولی یه روزایی مدام و مدام صدها چیز به نظرمون میاد که باعث میشه همه چیز از کنترلمون خارج شه.و من حس میکنم در چنین حالتی ام.

خوابگاه منشا کلی اتفاقات خارج از کنترله.و من یک شب هایی بس که بی انرژی ام حس تهوع دارم.

 

میدونی فدرا.من سکوتم رو از دست دادم و این باعث میشه روزا بگذره بدون اینکه بفهمم دارم اون ها رو به چه کاری اختصاص میدم.

اینروزا با این جو شلوغ من گمشدم.خودمو گم کردم.

به نظرت باید چیکار کنم فدرا؟

واقعا قصد ندارم سرت غر بزنم.نیومدم اینجا نصیحت کنم یا غر بزنم.اومدم حرف بزنیم.

ولی میشه گاهی وقتا این غر زدن هامو ندید بگیری؟ بشنوی و بهم بگی اشکال نداره.همه چی درست میشه.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها